برای مردی که «میرحسین» شد...
مردی از خویش برون آمد و مصدق وار به یاری مردم خسته و نزار ایران شتافت . از راستی گفت و از پلیدی دروغ. دلش را با مردم یک دل کرد. حرف مردم را صادقانه به زبان آورد. مردی که «میرحسین» شد. او که سیل خروشان جوانان و بزرگان وطن را با خود همراه کرد... و راه سبز امید را نشانمان داد.
او میر ماست... همراه غم ها و شادی های ما... او که بر سر عهد و پیمانش با مردم ایستاد و لحظه ای کوتاه نیامد.
اکنون نه هنگام آن است که نظاره گر وقاحت و بی شرمی کودتاگران باشیم...
اعتراض کنیم، فریاد بزنیم؛ با قلم، با قدم، با زبان، و با هر آنچه که از دستمان بر می آید، عرصه را بر دیکتاتوران تنگ کنیم.
خط و نشان نمی کشیم که می دانیم قدرت مادی و سلاح و دار و درفش و داروغه در اختیار دیکتاتور سفاک است و ما در این کارزار نابرابر هیچ نداریم جز قلبهایی عاشق و دلی لبریز از ایمان... ایمان به راستی و وعده ی حق.
در این کارزار نابرابر، ما هیچ سلاحی نداریم جز قلبهایی صادق و پاک، و درونی خشمگین از این همه رذالت و وقاحت و شرارت و ظلم. هیچ نداریم جز راهی که با خون هموطنانِ بی گناه و مظلوممان به رویمان گشوده شده، راهی که پیش روی ماست و ما را نهیب می زند قدم در راه بگذاریم، که این راه را بازگشتی نیست... راه سبز امید.
ماییم و این کارزار نابرابر و ایمان به اینکه، با هم هستیم، بیشماریم ، و لاجرم پیروزی با ماست.
No comments:
Post a Comment